۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۶

مرا جز عشق تو در سر هوس نیست
مرا از دیدن روی تو بس نیست

ترا گر هست بر جایم بسی یار
به جان تو که ما را جز تو کس نیست

به فریاد دل مسکین ما رس
که جز لطف توام فریادرس نیست

به پای صبر تا کی پاس دارم
چو بر وصلت جهان را دست رس نیست

گرت بر دل گذر یابم چه نقصان
که عاری بحر عمان را ز خس نیست

هوای کوی وصلت بس بلندست
جز این بازِ دل ما را هوس نیست

به روز هجرت ای چشم جهان بین
چو جیحونِ دو چشم ما ارس نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.