۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۷

تو می دانی که ما را جز تو کس نیست
به عالم جز توأم فریادرس نیست

ندارم در جهان غیر از تو یاری
چه چاره چون به وصلم دست رس نیست

هوای کوی دلبر هست ما را
خدا داند که جز اینم هوس نیست

سهی سروا گذاری کن سوی ما
که ما را صبر از تو یک نفس نیست

گرت بینم همه عمری شب و روز
دو چشمم را ز دیدار تو بس نیست

گرفتارم به درد دل چو بلبل
بگو تا کی خلاصم زین قفس نیست

نفس بی یاد آنکس برنیارم
که او با من زمانی هم نفس نیست

به فریاد من فریاد خوان رس
که ما را در دو عالم جز تو کس نیست

به جان تو قسم کز درد هجرت
چو آب چشم ما رود ارس نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.