هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از هجران و بی‌وفایی معشوق است. شاعر از بی‌توجهی معشوق، دل‌شکستگی و اشتیاق شدید به دیدار او می‌نویسد. او احساس می‌کند که معشوق به حال زار او ترحمی ندارد و تنها جفا می‌کند. شاعر همچنین به بی‌قراری روز و شب، بی‌خوابی و ناامیدی از وصال اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل موضوعات عاطفی عمیق مانند دل‌شکستگی، هجران و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و مضامین عرفانی-عاشقانه دارد.

شمارهٔ ۲۹۸

دیدم که آن نگار چو بر من وفاش نیست
بر حال زار خسته دلان جز جفاش نیست

دردم به جان رسید ز هجران آن صنم
یک دم نظر به سوی من مبتلاش نیست

من شرح اشتیاق نیارم به صد زبان
گفتن که حسن روی تو را منتهاش نیست

بیگانه خوی دلبر ما دل ز ما ببرد
قطعاً ترحمی به دل آشناش نیست

خون می خورم به هجر تو و جور می کشم
رنجور عشق را بجز این انتعاش نیست

روزم قرار دیدن و شب نیست خواب چشم
ما را به درد هجر تو به زین معاش نیست

مهجور شد دو دیده بختم ز روی دوست
دانم که غیر خاک درت توتیاش نیست

ای دل تو روز وصل غنیمت شمر مراد
هرگز نبود وصل که هجر از قفاش نیست

کُشتی به درد هجر جهانی به انتظار
مشکل که کُشته ی غم تو خون بهاش نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.