۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۳

نگار من به سر عهد خویش محکم نیست
مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست

پیام من که رساند به یار مهرگسل
که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست

بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان
بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست

مرا که بود یکی دل به دست افکندم
به درد عشق تو ما را دلی به هردم نیست

به غیر درد فراقت که بر دلم صعب است
به جان تو که جز این درد هیچ دردم نیست

که شرح آن رخ چون ماه می تواند داد
مگر پریست تو گویی ز نسل آدم نیست

ز آتش غم او خاک ما به باد برفت
به دست دل چه توان کرد غیر بادم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.