هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و نیاز مفرط خود به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که در جهان هیچ پناهگاهی جز لطف معشوق ندارد. او خود را مانند بلبل شوریده‌ای می‌داند که اسیر عشق است و راه نجاتی ندارد. شاعر شب و روز به یاد معشوق است و هیچ آرزویی جز دیدن روی او ندارد. در نهایت، از معشوق می‌خواهد که به فریادش برسد، زیرا تنها امیدش به لطف اوست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۳۰۴

جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست
فریادرسم زود که فریادرسم نیست

چون بلبل شوریده منم عاشق رویش
دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست

از جان به هوای سر کویت شب و روزم
جز دیدن روی تو به عالم هوسم نیست

از محنت هجران تو چون جان به لب آمد
بر دولت وصل تو چرا دست رسم نیست

در راه بیابان توأم چون شتر مست
قطعاً خبر از راه و ز بانگ جرسم نیست

ای کعبه مقصود اگر دور فتادی
چندانکه روم در ره عشق تو بسم نیست

زنهار به فریاد من خسته جگر رس
زان روی که جز لطف تو ای دوست کسم نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.