۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۴

جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست
فریادرسم زود که فریادرسم نیست

چون بلبل شوریده منم عاشق رویش
دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست

از جان به هوای سر کویت شب و روزم
جز دیدن روی تو به عالم هوسم نیست

از محنت هجران تو چون جان به لب آمد
بر دولت وصل تو چرا دست رسم نیست

در راه بیابان توأم چون شتر مست
قطعاً خبر از راه و ز بانگ جرسم نیست

ای کعبه مقصود اگر دور فتادی
چندانکه روم در ره عشق تو بسم نیست

زنهار به فریاد من خسته جگر رس
زان روی که جز لطف تو ای دوست کسم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.