هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و غم عاشقانه‌ای است که شاعر از هجران معشوق خود احساس می‌کند. او از جور و ستم جهان شکایت دارد و تنها مرهم درد خود را در وصل یار می‌داند. شاعر از باد صبا می‌خواهد که پیامی به معشوق برساند و از حال ناخوش خود می‌گوید. در نهایت، او آرزوی دیدار معشوق را دارد و سایه‌ای از قد یار را بر لب جوی می‌بیند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۱۰

دلی کجاست که آن دل سرشته با غم نیست
چون زلفِ خوب رخان بام و شام درهم نیست

جهان بخست دلم را به تیغ کین و ستم
که در جهانش بجز وصل دوست مرهم نیست

به پرسشی و سلامی ز دوست خرسندم
فغان و داد ز جور و جفاش کان هم نیست

هلال عید اگرچه به چشم خلق نکوست
ولی چو ابروی جانان همیشه در خم نیست

صبا به سوی نگارم گذر کن از سر لطف
بگو که غیر غمم یار غار و همدم نیست

وگر ز حال جهان پرسدت بگو با او
بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست

فراغتیست ز حال جهان ترا لیکن
مرا ز روی تو جانا قرار یک دم نیست

طبیب درد دلم را اگر کند چاره
بگو که جز غم هجران دوست دردم نیست

دلم به سایه سروی نشست بر لب جوی
چرا که از سر ما سایه ی قدت کم نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.