۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۱

الهی شکر و فضلت را کران نیست
که را حمد و ثنایت در زبان نیست

توکل کرده ی دریای حق را
به گلّه هیچ محتاج شبان نیست

به گنج درّ معنی کم تو دادی
مرا چندان شعف بر پاسبان نیست

یکی برگ درختی کو نه ذکرت
کند گویا که آن در بوستان نیست

گلی کان نشکفاند باد لطفت
یقین دانم که اندر گلستان نیست

چه پرسی حال زار ناتوانان
که کس را یک نظر بر ناتوان نیست

چو سروش جای دادی بر دل خاک
از آن قدی چنان در بوستان نیست

بجز درگاه لطفت ای جهاندار
تو می دانی مرا جا و مکان نیست

ز هجر مدعی ما را به گیتی
به جز درگاه تو دارالامان نیست

ترا باشد به عالم بنده بسیار
ولی چون من غریبی در جهان نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.