هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد فراق و عشق نافرجام سخن می‌گوید. شاعر از دلی شکسته، خیالی آکنده از یاد معشوق، و شب‌های بی‌قراری می‌گوید که با اشک و خون جگر همراه است. او زیبایی معشوق را با گل‌ها و سرو مقایسه می‌کند و از عطش دیدارش می‌نالد. در پایان، شاعر به درگاه معشوق پناه می‌برد و او را یگانه مونس خود در دو جهان می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند درد فراق و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۳۱۸

نیست دلی کز غم تو خسته نیست
با سر زلفین تو وابسته نیست

نقش رخت می نرود از خیال
زآنکه غم عشق تو بربسته نیست

پیش رخ خوب تو در بوستان
هیچ گلی نیست که او دسته نیست

نیست شبی کز غم هجران تو
روی من از خون جگر شسته نیست

رفت دلم بر در عطّار شوق
چون دهن تنگ تو یک پسته نیست

چون قد و بالای تو سروی دگر
بر لب سرچشمه ی جان رُسته نیست

روی به درگاه نیازش بمال
در دو جهان زآنکه درش بسته نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.