۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۸

نیست دلی کز غم تو خسته نیست
با سر زلفین تو وابسته نیست

نقش رخت می نرود از خیال
زآنکه غم عشق تو بربسته نیست

پیش رخ خوب تو در بوستان
هیچ گلی نیست که او دسته نیست

نیست شبی کز غم هجران تو
روی من از خون جگر شسته نیست

رفت دلم بر در عطّار شوق
چون دهن تنگ تو یک پسته نیست

چون قد و بالای تو سروی دگر
بر لب سرچشمه ی جان رُسته نیست

روی به درگاه نیازش بمال
در دو جهان زآنکه درش بسته نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.