هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر درد فراق و عشق بیپاسخ است. شاعر از فراق یار و ناامیدی از وصال او مینالد و خود را مانند بلبلی میداند که تنها میتواند به گل زیبای یار نظاره کند. او از غم عشق و حیرت در دریای عشق سخن میگوید و از بیرحمی معشوق شکایت دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مرتبط با عشق بیپاسخ و اندوه ناشی از آن ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۳۲۱
شب نیست کز فراق تو صد جامه پاره نیست
تدبیر ما به عشق تو جز صبر چاره نیست
ماییم بلبل و تو گلی در میان باغ
ما را به روی خوب تو غیر از نظاره نیست
چندان گریستم ز غم عشق آن صنم
کز آب دیده بر سر کویش گذاره نیست
عمریست تا که غرقه ی دریای حیرتم
گویی که بحر عشق تو را خود کناره نیست
بر حال زار این دل سرگشته کی رسی
عشاق حسن روی ترا خود شماره نیست
بردی دلم ز دست و نخوردی غمم چرا
بیرحم تر از آن دل تو سنگ خاره نیست
گفتم قدت به سرو چمن نسبتی کنم
زین راست تر سخن بودم لیک یاره نیست
تدبیر ما به عشق تو جز صبر چاره نیست
ماییم بلبل و تو گلی در میان باغ
ما را به روی خوب تو غیر از نظاره نیست
چندان گریستم ز غم عشق آن صنم
کز آب دیده بر سر کویش گذاره نیست
عمریست تا که غرقه ی دریای حیرتم
گویی که بحر عشق تو را خود کناره نیست
بر حال زار این دل سرگشته کی رسی
عشاق حسن روی ترا خود شماره نیست
بردی دلم ز دست و نخوردی غمم چرا
بیرحم تر از آن دل تو سنگ خاره نیست
گفتم قدت به سرو چمن نسبتی کنم
زین راست تر سخن بودم لیک یاره نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.