هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌توجهی معشوق رنج می‌برد. شاعر از غم‌هایش می‌گوید و اینکه هیچ‌کس درد او را درک نمی‌کند. او تمام وجودش را به پای معشوق گذاشته اما پاسخی دریافت نکرده است. شعر همچنین به ناامیدی و تنهایی شاعر اشاره دارد و اینکه تنها پناهگاهش معشوق است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و تنهایی نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

شمارهٔ ۳۳۰

از حال پریشان من او را خبری نیست
یا هست و بر احوال جهانش نظری نیست

تیر غم تو در سپر جان چو گذر کرد
بر خاک درت بهتر از این جان سپری نیست

ما جان و دل دیده به راه تو نهادیم
بگذر [تو که] دیگر به از این رهگذری نیست

گفتند که دارد اثری آه دل ریش
فریاد که آه دل ما را اثری نیست

بار غم تو بر دل بیچاره جهانست
کاین بار ز گوی غمت او را سفری نیست

گفتم که کنم جان به فدای قدمت گفت
ما را سر و پروای چنین مختصری نیست

گویند که شب را سحری هست خدا را
این تیره شب هجر تو را خود سحری نیست

هر کس به کسی برد پناه و در مخلوق
ما را بجز از درگه لطف تو دری نیست

از سر ننهم عشق و ز پا گر بنشینم
بر خاک در دوست چو شد غیر سری نیست

دلبر به جهان هست ولی در دو جهانم
مشکل ترم اینست که چون تو دگری نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.