۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۳

جهان تا هست خالی از غمی نیست
به ریش خاطر او مرهمی نیست

غمش همدم بود از جور ایام
که تا دانی که او بی همدمی نیست

دمادم غم ز دل خالی نباشد
بر این مسکین دل من یک دمی نیست

نمی یارم ز دست غم زدن دم
در این دم بین که این بی همدمی نیست

ز جور روزگارم نیست یک دم
که آن دم بر دل تنگم غمی نیست

به بستان جهان سروی نروید
که از باد فنا در وی خمی نیست

چو بالایت ز من بشنو سخن راست
حدیث ما، در او بیش و کمی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.