هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و فراق سخن می‌گوید و درد دوری از معشوق را بیان می‌کند. شاعر از عشقی بی‌نظیر و رازی بی‌همتا می‌گوید که در هیچ شراب و نی‌ای یافت نمی‌شود. او از جان‌به‌لب‌آمدن در فراق و انتظار وصال می‌نالد و از نبود سکینه و آرامش در دل شکسته‌اش سخن می‌راند. شاعر صبر در فراق را دشوار می‌داند و از نبود یادآوری از سوی معشوق گلایه می‌کند. در پایان، او از خطاهای معشوق می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی در شادترین لحظات نیز اثری از شادی درونش نیست.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'جان به لب آمدن' یا 'خون جگر' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۳۶

آن چه شوریست ز عشق تو که اندر می نیست
وآن چه سرّیست ز اسرار تو کاندر نی نیست

در فراق تو مرا جان به لب آمد آخر
اثر وصل تو ای دوست بگو تا کی نیست

با دل خسته هجران کش خود می گویم
هیچ شب نیست که او را سحری در پی نیست

صبر باید به سر کوی فراقت چه کنم
چون مرا بهره بجز خون جگر از وی نیست

آنکه یاد من دلخسته کند یک دم نیست
دیده ای نیست که بیدار تو تا باقی نیست

دل به یغما ببری چاره ی دردم نکنی
تو خطایی بچه ای مال دل مافی نیست

ماه فروردین کاو هست شبی خرّم و خوش
هیچ اسباب طرب نیست که اندر وی نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.