هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق یار و نبود محبت از سوی معشوق می‌نالد. او از غم هجران، بی‌وفایی معشوق و نقش بسته‌بودن خیال او در ذهن و دل خود سخن می‌گوید. شاعر احساس می‌کند که معشوق با وجود بردن دلش، رحمتی به او نکرده و او را در حالتی غمگین و درمانده رها کرده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز این شعر برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با احساسات بیان‌شده در شعر ارتباط برقرار کنند.

شمارهٔ ۳۴۶

فریاد کان نگار سرو برگ ما نداشت
دل برد و تخم مهر رخش در جهان بکاشت

مشکل که یک زمان ز خیالم نمی رود
در دیده نقش صورت جان را مگر نگاشت

دل را مقام گشت بهشت برین دگر
تا رایت وفای تو ای دوست برفراشت

ماهی صفت طپیده به خاک درش منم
بر ما گذشت یار و در آن حالتم گذاشت

آن یار شوخ دیده ی پیمان شکن به خشم
از دیده رفت و خیل خیالش به ما گماشت

روی از جهان بتافت به دست غمش سپرد
آخر بگو که با من مسکین سر چه داشت

دل برد و رحمتی به من خسته دل نکرد
آری چه چاره چون نظری بر جهان نداشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.