هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و جدایی می‌نالد. او از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید و با تصاویر زیبا، مانند نقاش روزگار و گل‌های باغ، احساسات خود را بیان می‌کند. معشوق با رفتنش، شاعر را در دریایی از غم و اندوه رها کرده و عشق او در دل شاعر باقی مانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۳۴۷

دلبر دلم ببرد و غم حال ما نداشت
وز جور شحنه ای چو غمش بر دلم گماشت

بگزید دلبری و بپیچید سر ز ما
شرم و حیا ز روی من خسته دل نداشت

نقّاش روزگار همه صورت رخت
گویی درون دیده ی مهجور ما نگاشت

در باغ چون رخ تو بگو کی گلی شکفت
با قدّ تو کدام سهی سرو سرفراشت

نرگس چو دید قد بلندت ز سیم و زر
کرد او نثار مقدم وصل تو هرچه داشت

بگذشت و حال زار جهان دید و همچنان
ما را میان بحر غم و غصّه واگذاشت

عشقش برون نمی رودم از دل و دماغ
گویی که تخم مهر خود اندر جهان بکاشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.