هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از دلشکستگی و ناراحتی خود از برگشتن یار از عهد و پیمانش میگوید. او بیان میکند که هیچ نقش و رنگی در دست نمانده است، چرا که همه چیز مانند روزگار تغییر کرده است. شاعر از این که غم نصیبش شده است، شکایت دارد و یادآور میشود که حتی کسانی که به گل عشق میورزند، از خار آن آسیب میبینند. در پایان، او به این نکته اشاره میکند که در جایی که وفا و عهد باشد، کسی از یار برنمیگردد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و دلشکستگی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۵۲
ای دل چه کنم چو یار برگشت
وز عهد خود آن نگار برگشت
در دست نماند نقش و رنگی
کاو نیز چو روزگار برگشت
غم بود مرا نصیب از آن یار
زان روی که غمگسار برگشت
بر خاک رهش نشسته بودم
چون دیده ز ره گذار برگشت
هرکس که کند به گل تعشّق
دیدی که ز نوک خار برگشت
بربسته هزار دل به فتراک
آن یار چو از شکار برگشت
آنجا که وفا و عهد باشد
دیدی که کسی ز یار برگشت
وز عهد خود آن نگار برگشت
در دست نماند نقش و رنگی
کاو نیز چو روزگار برگشت
غم بود مرا نصیب از آن یار
زان روی که غمگسار برگشت
بر خاک رهش نشسته بودم
چون دیده ز ره گذار برگشت
هرکس که کند به گل تعشّق
دیدی که ز نوک خار برگشت
بربسته هزار دل به فتراک
آن یار چو از شکار برگشت
آنجا که وفا و عهد باشد
دیدی که کسی ز یار برگشت
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.