هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و جدایی از معشوق مینالد. او از تاریکی روزگار، بیوفایی دنیا و از دست دادن آرامش و قرار دلش سخن میگوید. با رفتن معشوق، همه چیز برایش سیاه شده و حتی دین و دلش را از دست داده است. شاعر از حسرت دیدار معشوق و ناکامیهایش در این راه میگوید و درد هجران را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و غمگین است که درک آن به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۵۹
تا از دو دیده ام رخ آن گل عذار رفت
خواب از دو دیده وز دل تنگم قرار رفت
تا از رخش تمتع جان برنداشت چشم
بی روی مهوشش دل و دینم ز کار رفت
از روزگار تیره ی بدعهد بی وفا
روزم سیاه گشت و در این روزگار رفت
ننشست پای حسرتم از جست و جوی دوست
نگرفت دست ما و ز دستم نگار رفت
او در میان نیامد و هر سوز چشمها
خونم ز دست هجر وی اندر کنار رفت
دستی کمر نکرد کسی در میان ما
تا سرو بوستان دلم از کنار رفت
بس درّ و گوهری که بیفتادم از نظر
تا از نظر مرا بت سیمین عذار رفت
تا روی گل وش تو برفت از جهان لطف
در دیده ای به جای گل سرخ خار رفت
زاری من به هجر وی از حد برفت از آنک
ظلمی صریح بر من مسکین زار رفت
خواب از دو دیده وز دل تنگم قرار رفت
تا از رخش تمتع جان برنداشت چشم
بی روی مهوشش دل و دینم ز کار رفت
از روزگار تیره ی بدعهد بی وفا
روزم سیاه گشت و در این روزگار رفت
ننشست پای حسرتم از جست و جوی دوست
نگرفت دست ما و ز دستم نگار رفت
او در میان نیامد و هر سوز چشمها
خونم ز دست هجر وی اندر کنار رفت
دستی کمر نکرد کسی در میان ما
تا سرو بوستان دلم از کنار رفت
بس درّ و گوهری که بیفتادم از نظر
تا از نظر مرا بت سیمین عذار رفت
تا روی گل وش تو برفت از جهان لطف
در دیده ای به جای گل سرخ خار رفت
زاری من به هجر وی از حد برفت از آنک
ظلمی صریح بر من مسکین زار رفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.