۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۰

تا از بر من آن صنم گل عذار رفت
چون زلف بی قرار وی [از] من قرار رفت

مستغرقم به بحر غم اندر فراق تو
زان رو کم از دو دیده بت غمگسار رفت

دیگر به سرو و گل نکنم التفات هیچ
چون سرو نازم از طرف جویبار رفت

پایم بماند در گل حسرت چو سرو ناز
در بر نیامد او و ز دستم نگار رفت

از دست رفت یارم و در دل بماند درد
یک گل نچیده در جگرم نوک خار رفت

مست شبانه بودم و مخمور روز هجر
از باده ی وصال نگارم خمار رفت

تا دیده در جهان بگشادم به روی دوست
از دیدن رخش دل و دستم ز کار رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.