هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق یار و درد دوری او می‌نالد. او از غم و اندوه ناشی از جدایی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دیگر به زیبایی‌های طبیعت مانند سرو و گل توجهی ندارد، زیرا یارش از دست رفته است. درد فراق در دلش مانده و آرامش از او رفته است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۶۰

تا از بر من آن صنم گل عذار رفت
چون زلف بی قرار وی [از] من قرار رفت

مستغرقم به بحر غم اندر فراق تو
زان رو کم از دو دیده بت غمگسار رفت

دیگر به سرو و گل نکنم التفات هیچ
چون سرو نازم از طرف جویبار رفت

پایم بماند در گل حسرت چو سرو ناز
در بر نیامد او و ز دستم نگار رفت

از دست رفت یارم و در دل بماند درد
یک گل نچیده در جگرم نوک خار رفت

مست شبانه بودم و مخمور روز هجر
از باده ی وصال نگارم خمار رفت

تا دیده در جهان بگشادم به روی دوست
از دیدن رخش دل و دستم ز کار رفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.