۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۴

دو دیده از رخ چون آفتاب آب گرفت
ترا چو بخت من ای دوست از چه خواب گرفت

چرا تو روی خود از چشم ما بپوشانی
که دیده و که شنیده که مه نقاب گرفت

به لابه گفتم کامم بده از آن لب لعل
ز روی لطف مرا ساغری شراب گرفت

خیال قامت آن سرو چون نگار ببین
درون دیده ی ما آمد و سراب گرفت

دو زلف سرکش شوخت ز جیب تابنده
مگر ز آتش رخسار یار تاب گرفت

ز آهم ار بنشیند بر آینه گردی
فغان ز خلق برآید که ماهتاب گرفت

به نوبهار کسی را که نیست عقل معاش
به گوشه ی چمنی شد کنار آب گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.