۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۵

دستم ز غمت نگار بگرفت
از دیده و ره گذار بگرفت

مهجور دو دیده ی جهان بین
بی دیدن تو غبار بگرفت

مهر رخ تو در این دل من
ای دیده به روزگار بگرفت

ناخورده شرابی از لبانت
از چشم توام خمار بگرفت

ناچیده گلی ز باغ وصلت
سرتاسر دیده خار بگرفت

دل رفت و دو دست شوق بر سر
شست سر زلف یار بگرفت

از عشق جهان فغان برآورد
وز نام تو افتخار بگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.