۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۰

آیینه ی جمال تو از آه من گرفت
یا ناله های زار سحرگاه من گرفت

ماهم جواب داد که معهود در جهان
اینست بی راه دلت ماه من گرفت

با این گرفتگی که تو بینی رخ مرا
خور روشنی ز پرتو درگاه من گرفت

رفتم که پای مرکب عالی ببوسمش
اشکم به رو دوید و سر راه من گرفت

در معرکه که قلب و جناحست و میسره
شیران شرزه پنجه روباه من گرفت

فریاد و الغیاث که دندان مدعی
بر رغم حال من لب دلخواه من گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.