هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق یار خود می‌گوید و بیان می‌کند که تصویر یارش هرگز از خیالش خارج نشده است. او از دلتنگی‌های خود در فراق یار می‌نالد و اشاره می‌کند که هیچ‌چیز نتوانسته او را از یاد یارش بازدارد. در میان جمع نیز تنها سخن از زیبایی‌های یارش می‌رود و هیچ‌چیز دیگر مورد توجه نیست.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۷۱

منم که نقش توأم هرگز از خیال نرفت
دو چشم بختم از آن چهره و جمال نرفت

ز جان ملول شدم در فراق یار و هنوز
نگار مهوش من از سر ملال نرفت

به جان رسید مرا دل ز دست هجرانش
به کوی دوست مرا جاده ی وصال نرفت

میان مجمع رندان و عاشقان رخش
بجز حکایت آن خط و زلف و خال نرفت

به پیش لعل تو کانست مایه ای ز حیات
حدیث باده و سرچشمه ی زلال نرفت

هر آنکه موی میانت بدید و قدّ چو سرو
نبود آنکه شب و روز در خیال نرفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.