۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۲

ناامیدم مکن ز درگاهت
که چو من نیست بنده ی راهت

جان فدای رخ تو خواهم کرد
گر به خون منست دلخواهت

بر لب آمد ز روز هجرم جان
وز شب غم فزای تن کاهت

اعجمی عشق او ز غیب رسید
ور نه ای دل نبود آگاهت

گر بپرسد تو را ز درد فراق
بنما رنگ روی چون کاهت

ور نگیرد ز وصل دستت را
برسد هم به دامنش آهت

در جهان غم مخور که از سر صدق
جان صاحب دلانست همراهت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.