هوش مصنوعی: شاعر از درد هجران و بی وفایی معشوق شکایت می‌کند و از رنجی که متحمل شده می‌نالد. او از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند و حتی برای یک شب هم که شده به او مهر بورزد، در غیر این صورت از جور معشوق به خدا شکایت خواهد کرد. شاعر تأکید می‌کند که با وجود همه جفاها، تسلیم نخواهد شد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات شدید مانند درد هجران، شکایت از بی وفایی و جفا است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند 'خون جگر' و 'جان دادن' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۹۶

ای مردمک دیده تا کی کنی این بیداد
خون جگرم ریزی از دیده که شرمت باد

هجران تو جانم را آورد به لب باری
وز دولت وصل تو یک لحظه نگشتم شاد

شیرین لب تو هرگز کی داد شبی کامم
وز حسرت روی تو جان داد چنین فرهاد

آن روز که می بستی بر عهد و وفا بندی
با من خردم می گفت عهدیست نه بر بنیاد

دادم بده از وصلت ای دوست شبی آخر
ورنی بر دادارم از جور تو خواهم داد

دریاب دل ما را ورنه دو جهان باری
از دست جفای تو بر باد نخواهم داد

هستت دل چون پولاد رحمی نبود در وی
تا چند زنم آخر فریاد ز تو فریاد
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.