۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۸

تا جهان باشد به کام پادشه هر روز باد
دایماً بر دشمنان خویشتن پیروز باد

روزگار دشمنانش همچو شب بادا سیاه
وز ازل شبهای وصل یار او چون روز باد

جاه او برتر ز کیوان و حسود جاه او
همچو شمع مجلس او در گداز و سوز باد

من ز جان و دل دعای حضرتش گویم ولی
ای نصیب جان خصمش ناوک دلدوز باد

دشمن جاه و جلالش گر نخواهد عمر او
در لگن سوزان و گریان هر شبی تا روز باد

جور تابستان نخواهی با زمستانت چه کار
ای هوای ملک تو معمور چون نوروز باد

گرچه زان حضرت بعیدم لیک در شبهای قدر
من ز جان گویم تو را هر شب، شب تو روز باد

باد نوروزی بیاراید جهانی را به لطف
روح در تن می فزاید موسم نوروز باد

گرچه در تاریکی هجرت به جان آمد دلم
شمع رخسار چو ماه تو جهان افروز باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.