هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غمگین است که در آن شاعر از فراق یار، ناامیدی از روزگار و درد عشق سخن می‌گوید. او از دل‌بستگی به معشوق، بی‌وفایی او و رنج‌های عشق شکایت می‌کند و احساساتی مانند اندوه، یأس و تنهایی را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنج عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۱۵

دل رفت و باز با سر زلفش قرار داد
جان ستم کشم به سر زلف یار داد

دستم نگار کرد به خون دو دیده باز
تا اختیار خویش به دست نگار داد

بیخ محبّتش که نشاندم به باغ جان
پروردمش به خون دل آنگه چه بار داد

در فصل نوبهار چمن گل برآورد
ما را به جای گل فلک سفله خار داد

چرخ و فلک نگشت به کام دلم دمی
گویی کسی به خون منش زینهار داد

دادم نداد و دست به بیداد برگشاد
تا کی زنم ز دست غم دوستدار داد

آن دلپذیر از سر مهر و وفای ما
رفت و مرا به دست غم روزگار داد

بردی دلم به چشم و شکستیش همچو زلف
با من وفا و عهد تو زین سان قرار داد

رفتم به پای سرو که تا سر نهم به پاش
از من ستد روان و به دست چنار داد

از بامداد باد صبا رنگ و بوی گل
بستد به دست لطف و بدان گلعذار داد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.