۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۲

مهر رویت آتشم در جان نهاد
در دل من درد بی درمان نهاد

دل ببرد و آتشی در جان زدم
در جهان این رسم بد جانان نهاد

بیخ شاخ وصل را از بن بکند
عشق او بنیاد بر هجران نهاد

فارغست آن دلپذیر از درد ما
زان سبب هجران چنین آسان نهاد

این عجب بین کز ازل نقّاش صنع
در نهاد حسن رویش آن نهاد

آشکارا کرد رازش اشک ما
گرچه عشقش در دلم پنهان نهاد

عهد ما بشکست چون زلفش به جور
تیغ هجر و شوق در پیمان نهاد

دستبرد عشق گل رویان ببین
کآتشی اندر دل دستان نهاد

حسن روی گل ز باد صبحدم
در نهاد بلبلان افغان نهاد

ای دل اندر کار دنیا شاد باش
کاین همه غم بر جهان نتوان نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.