هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و درد هجران سخن میگوید و از صبر و شکیبایی در برابر دوری معشوق مینالد. شاعر از درمانناپذیری درد عشق و نیاز به حضور معشوق میگوید و بیان میکند که خیال معشوق نور چشمان اوست. همچنین، او از فداکاری در راه عشق و ناشکیبایی جهانیان در هجران سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.
شمارهٔ ۴۳۶
صبوری در غم جانان که دارد
دوای درد بی درمان که دارد
مرا گفتید بی سامانی از عشق
به عشق تو سرو سامان که دارد
به جان آمد دلم در بند هجران
چنین مشکل بگو آسان که دارد
طبیب من تویی آخر نگویی
که درد دل ز تو پنهان که دارد
مفرما صبرم از روی دلارام
صبوری از رخ جانان که دارد
خیالت نور هر دو دیده ماست
بگو تا این چنین مهمان که دارد
همه کس را بود مهر تو در دل
بجز من مهر تو در جان که دارد
جهانی در غمت بس ناشکیبند
از این پس طاقت هجران که دارد
به عید روی تو جان جهان را
فدا کردم چنین قربان که دارد
دوای درد بی درمان که دارد
مرا گفتید بی سامانی از عشق
به عشق تو سرو سامان که دارد
به جان آمد دلم در بند هجران
چنین مشکل بگو آسان که دارد
طبیب من تویی آخر نگویی
که درد دل ز تو پنهان که دارد
مفرما صبرم از روی دلارام
صبوری از رخ جانان که دارد
خیالت نور هر دو دیده ماست
بگو تا این چنین مهمان که دارد
همه کس را بود مهر تو در دل
بجز من مهر تو در جان که دارد
جهانی در غمت بس ناشکیبند
از این پس طاقت هجران که دارد
به عید روی تو جان جهان را
فدا کردم چنین قربان که دارد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.