هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از بی‌تفاوتی معشوق نسبت به درد و رنج خود شکایت می‌کند. او معشوق را طبیبی سنگ‌دل می‌داند که هیچ درمانی برای درد او ندارد. شاعر از تنهایی و غم خود در دوری از معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که معشوق به او رحم نمی‌کند زیرا کسی بهتر از او ندارد. او همچنین از بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و می‌گوید حتی اگر دنیا پر از طوفان شود، جهان از وجود معشوق بی‌غم است.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره و کنایه در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۴۴۴

نگار از حال زارم غم ندارد
به ریش خاطرم مرهم ندارد

طبیب سنگ دل دانم که در دست
به یک مو داروی دردم ندارد

دل مسکین من در درد دوری
به غیر از غم کسی همدم ندارد

از آن رو بر منش رحمت نیاید
که از من بنده بهتر کم ندارد

هلال عید می جستم چو دیدم
چو ابروی بت من خم ندارد

جز اینش نیست عیبی کان دلارام
بنای عهد خود محکم ندارد

اگر عالم همه طوفان بگیرد
جهان از دولت او غم ندارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.