هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد و غم هجران و دوری از معشوق را بیان می‌کند. شاعر از بی‌قراری دل بی‌معشوق و نبود آرامش در جهان سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که تنها وصل است که می‌تواند درمان این درد باشد. همچنین، او از بی‌وفایی و نبود عهد و پیمان در معشوق شکایت دارد و جهان را به دلیل نبود رهبری دلسوز، رو به ویرانی می‌داند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد هجران و ناامیدی از عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۴۴۵

غم هجر تو پایانی ندارد
به غیر از وصل درمانی ندارد

دلی کان بسته ی جانانه ای نیست
توان گفتن که آن جانی ندارد

هر آن سر کاو ز سودای تو خالیست
چو زلفت هیچ سامانی ندارد

چو مجموعست کار زلف از آن روی
غم حال پریشانی ندارد

خیالش با سواد دیده می گفت
که کس همچون تو مهمانی ندارد

همه اسباب خوبی دارد آن ماه
دریغا عهد و پیمانی ندارد

جهان را زان سبب رو در خرابیست
که اشفاق جهانبانی ندارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.