هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌نالد و به معشوق خود ابراز علاقه می‌کند. او از زیبایی و لطف معشوق سخن می‌گوید و از او می‌خواهد که به او توجه کند. شاعر همچنین به ناتوانی خود در برابر عشق اشاره می‌کند و از دشمنان بدخو نیز شکایت دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. این شعر更适合 افرادی که توانایی درک احساسات پیچیده و مضامین عرفانی را دارند.

شمارهٔ ۴۴۹

دلم ز درد غم عشق جان نخواهد برد
گمان هستی این ناتوان نخواهد برد

اگر ز جور تو جانم به لب رسد جانا
بجز در تو به جایی فغان نخواهد برد

بیا که وقت گلست و به بوستان برمت
که کس گلی به در بوستان نخواهد برد

دلم به قامت شمشاد تو چنان مایل
که نام قامت سرو روان نخواهد برد

تویی گلی به گلستان و بلبل سرمست
بجز ثنای رخت بر زبان نخواهد برد

بیا و کلبه احزان ما مشرّف کن
دمی به لطف که کس این گمان نخواهد برد

چو چشم مست توأم ناتوان و هیچکسی
به پیشت اسم من ناتوان نخواهد برد

به پیش دشمن بدخو ز لطف دلبر ما
یقین که آب رخ دوستان نخواهد برد

بده زکات جوانی و حسن و زیبایی
که جز ثواب کسی از جهان نخواهد برد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.