۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۰

مسلمانان نه صبر از جان توان کرد
نه درد عشق را درمان توان کرد

نه بر دردش تحمّل هست از این بیش
نه از دست غمش افغان توان کرد

نه وصلش را توان دیدن به خوابی
نه بر دل دردسر آسان توان کرد

نه از بستانش یک گل می توان چید
نه ترک نغمه ی دستان توان کرد

نه بر وصلم بود دستی خدا را
نه صبری در غم هجران توان کرد

نه بتوان چید شفتالو ز باغش
نه طوفی در سرابستان توان کرد

به درد روز هجرانش به زاری
دو چشم بخت را گریان توان کرد

جهان را گر به وصلش می نوازد
فدای پای آن جانان توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.