هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و فراق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود تمام رنج‌ها و جفاهای معشوق، باز هم دل به او بسته است. او از بی‌قراری و اشتیاق به وصال می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که چاره‌ای برای درد فراقش بیندیشد. شاعر همچنین اشاره می‌کند که دلش خانه غم است و حتی دشمنان نیز نمی‌توانند آن را خراب کنند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۷۶

ز دست خیل خیال تو خواب نتوان کرد
به دولت شب وصلت شتاب نتوان کرد

تو آفتابی و برداشتی ز ما سایه
اگرچه گل به سر آفتاب نتوان کرد

اگرچه آب حیات منی ولی دانم
ز روی عقل که تکیه بر آب نتوان کرد

همه جفا به من خسته دل کنی ز چه رو
به بنده بی سببی این خطاب نتوان کرد

دل حزین من ای جان که خانه ی غم تست
به قول دشمن بدگو خراب نتوان کرد

بیا و چاره ی کارم ز وصل کن که دگر
جگر بر آتش هجران کباب نتوان کرد

مپوش رو ز جهان خاصه در شب دیجور
چرا که بر مه تابان نقاب نتوان کرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.