۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۷

به قول مدّعیان ترک یار نتوان کرد
به ترک ساعد و دست نگار نتوان کرد

بیا بیا که برآریم یک نفس با هم
که اعتماد بدین روزگار نتوان کرد

درون سینه مجروح ما ز غم زارست
که پیش خلق جهان آشکار نتوان کرد

میان دیده روانست اشک چندانی
به هجر تو که بگویم گذار نتوان کرد

منی که به گل وصلت مدام می بودم
یقین بدان که قناعت به خار نتوان کرد

تراست عاشق شوریده در جهان بسیار
به غایتی که قیاس و شمار نتوان کرد

ز روی خویش مفرمای بیش از این صبرم
چرا که بر سر آتش قرار نتوان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.