هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق ناگفته خود می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه تحمل این دوری غیرممکن است. او از بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و تأکید می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند جای عشق به معشوق را بگیرد. همچنین، شاعر اشاره می‌کند که توصیف عشق و شوق او فراتر از توان قلم و زبان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و بی‌وفایی نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۴۷۹

درد دل را ز تو ای دوست نهان نتوان کرد
جان شیرین منی صبر ز جان نتوان کرد

مشکل اینست که از جور فراقت صنما
خون رود در جگر و هیچ فغان نتوان کرد

این چنین عهد شکستن که تو را عادت و خوست
تکیه بر عهد تو و آب روان نتوان کرد

من در این درد که هستم ز فراق رخ تو
بجز از خون دل از دیده روان نتوان کرد

با وجود قد و بالای جهان آرایت
هیچ میلی به سوی سرو روان نتوان کرد

شرح شوق تو قلم گفت ز حد بیرونست
صد زبان بایدم آن یک دو زبان نتوان کرد

گرچه در دار جهان نیست وفایی لیکن
این همه جور نگارا به جهان نتوان کرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.