۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۱

دلی که در همه عالم بزرگواری کرد
ببین که عشق تو با او چه خرده کاری کرد

فدای روی تو کردست جان شیرین را
به جان تو که هم از روی دوستداری کرد

نگار لاله رخ سرو قد سیم اندام
ز خون دیده دو رخسار من نگاری کرد

دلم ببرد و تنم را به نار عشق بسوخت
ببین که با من دلسوخته چه خواری کرد

به داغ هجر تو ای نور دیده گردانی
که چشم بخت من خسته دل چه زاری کرد

چو نرگسم به غمت هست دیده بیدار
ولی بنفشه صفت بین چه سوگواری کرد

جهان به دولت وصلت ز جان شده خرسند
که یار با من بیچاره سازگاری کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.