۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۲

تا دلم با تو عشق بازی کرد
مرغ جان نیز شاهبازی کرد

دیده در حلقه دو زلفش بست
تا لب دوست دلنوازی کرد

دل مسکین من به بوته ی هجر
رفت و عمری که جان گدازی کرد

حسد از باد صبح برد دلم
زآنکه با زلف دوست بازی کرد

چشم شوخ تو وعده ام به وصال
داد و دل رفت کارسازی کرد

منتظر بود دیده بر قد سرو
چون بدیدیم بی نیازی کرد

مردم دیده ام به خون مژه
خرقه ی جان بدان نمازی کرد

دل من بنده است و تو محمود
سالها بر درت ایازی کرد

با وجود غمت دلم به جهان
با سهی سرو سرفرازی کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.