هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و دل‌باختگی سخن می‌گوید. شاعر از بازی‌های دل با معشوق، رنج هجران، و امید به وصال می‌نویسد. تصاویری مانند زلف معشوق، قد سرو، و چشم‌های شوخ به کار رفته‌اند. در نهایت، شاعر خود را بنده‌ای در محضر معشوق می‌داند و با وجود غم، دل به جهان می‌بندد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۴۸۲

تا دلم با تو عشق بازی کرد
مرغ جان نیز شاهبازی کرد

دیده در حلقه دو زلفش بست
تا لب دوست دلنوازی کرد

دل مسکین من به بوته ی هجر
رفت و عمری که جان گدازی کرد

حسد از باد صبح برد دلم
زآنکه با زلف دوست بازی کرد

چشم شوخ تو وعده ام به وصال
داد و دل رفت کارسازی کرد

منتظر بود دیده بر قد سرو
چون بدیدیم بی نیازی کرد

مردم دیده ام به خون مژه
خرقه ی جان بدان نمازی کرد

دل من بنده است و تو محمود
سالها بر درت ایازی کرد

با وجود غمت دلم به جهان
با سهی سرو سرفرازی کرد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.