۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۳

ناتوان چشم تو تا میل به مخموری کرد
دل سرگشته ی من باز ز تن دوری کرد

ای خجل گشته ز روی تو زبان طبعم
که چرا نسبت رویت به گل سوری کرد

تا سر زلف تو چین یافت خطا کرد بسی
که به ملک دل من دعوی فغفوری کرد

تا دل من شود از شهد لبش شیرین کام
مدّتی بر در بستان تو زنبوری کرد

تا مگر درد دل او به سلیمان برد
سالها در کف پای غم تو موری کرد

گفتمش نرگس مست تو چرا رنجورست
گفت مخمور بسی روی به رنجوری کرد

گفت آخر ز چه گشتی تو چنین زار و نزار
گفتم ای جان و جهان بر همه مهجوری کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.