۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۸

دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد

بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی
آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد

آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
وز هیچ نوع در دل سختش اثر نکرد

دانی که دیده ی من مهجور مستمند
بی روی آن نگار نظر در قمر نکرد

دادم به باد عمر عزیز و به عمر خویش
یک بوسه ام نداد که خون در جگر نکرد

دل با وجود آن لب شیرین همچو قند
هیچ التفات باز به سوی شکر نکرد

مسکین دل ضعیف جفادیده در جهان
جز بندگی یار گناهی دگر نکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.