هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و هجران معشوق خود سخن می‌گوید. او از باد، آتش عشق، و خاک کوی معشوق به عنوان نمادهایی برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند. شاعر از درد فراق و امید به وصال می‌گوید و تأثیرات عمیق عشق را بر جان خود توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد که معمولاً در نوجوانان بالای 16 سال یافت می‌شود.

شمارهٔ ۴۹۵

باد بویی ز سر زلف پریشان آورد
باد جانش به فدا کز بر جانان آورد

آتش عشق تو می سوخت درون دل ما
خاک کوی تو مگر باد به درمان آورد

داده بودم سر و سامان ز غم عشق به باد
سر سرگشته ما باز به سامان آورد

ز وجودم رقمی بیش نبودی باقی
نکهت زلف تو از نو به تنم جان آورد

چشم بختم که بدی تیره کنون روشن شد
که بشیر آمد و بویی ز گریبان آورد

هرکه آن روی چو خورشید تو را روزی دید
چون شبی بی رخت ای ماه به پایان آورد

هرکه را خلوت وصل تو شبی دست نداد
همچو مجنون ز غمت رو به بیابان آورد

هیچ دانی شب هجران تو را نیست سحر
که جهانی ز غم عشق به افغان آورد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.