۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۷

صبا بویی ز تو سوی من آورد
جزاک الله که جانم با تن آورد

ز تیغ غمزه ات آهوی وحشی
خراج چشم تو بر گردن آورد

رخت را مه نمی گویم که مه را
شعاع روی تو در خرمن آورد

گریبان مرادم دست بگرفت
که با لطف تو پا در دامن آورد

شرار آتشین این دل تنگ
خلافی در وجود آهن آورد

هوای کوی آن مه روی ما را
دگرباره به سوی مأمن آورد

نمی دانم چه بویست این مگر باد
پیامی از جهان سوی من آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.