هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان عشق و دل‌بستگی خود به معشوق می‌پردازد. او از زیبایی‌های معشوق مانند زلف و رخسارش سخن می‌گوید و تأثیر آن‌ها را بر طبیعت و جهان توصیف می‌کند. همچنین، از درد فراق و جفای معشوق شکایت کرده و امید به وصال را بیان می‌دارد.
رده سنی: 15+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۵۰۰

مرغ جان من دلخسته هوا می گیرد
بوی زلف تو هم از باد صبا می گیرد

ماه و خورشید جهان را به یقین می دانم
کز رخ روشن تو نور و ضیا می گیرد

طوبی و نارون اندر چمن باغ بهشت
از قد و قامت تو نشو و نما می گیرد

ای طبیب دل پردرد نگویی با من
کز من خسته ملال تو چرا می گیرد

آه من گر همه آتش شود ای جان جهان
آب حیوان منی در تو کجا می گیرد

بازِ مهر من مهجور کبوتر بچه ای
در هوای شب وصلت به بلا می گیرد

گفته بودم ز جفایت بنهم سر به جهان
دامن مهر تو ای دوست وفا می گیرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.