۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۶

ای دیده ی نم دیده بی روی تو خون ریزد
طوفان ز غم عشقت هر لحظه برانگیزد

هر باد که برخیزد در صبحدم از کویش
مهر رخ آن مه را با خاک من آمیزد

هر حلقه که بگشایی از زلف پریشانت
بینی تو بسی دلها کز حلقه درآویزد

با لطف گل سوری در گلشن جان افروز
چون روی تو را بیند در حال فرو ریزد

طالع نکند یاری کاو در بر ما آید
بیچاره دل حیران با بخت چه بستیزد

چون نقد دل خود را در خاک درت گم کرد
خاک سر هر کویی از بهر چه می بیزد

در کوی وفاداری شد جان جهان ساکن
گر سر برود او را از کوی تو نگریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.