۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۸

سحرگهی که ز خواب شبانه برخیزد
هزار فتنه ز دور زمانه برخیزد

اگر تو سرو گل اندام در کنار آیی
هزار ناله ی شوق از کرانه برخیزد

کجا کرانه کند یار مهربان از من
اگر غبار وجود از کرانه برخیزد

اگر تو سرو خرامان درآیی از در ما
کدورت از دل ما بی بهانه برخیزد

به سان سرمه کنم توتیای دیده ی خویش
هرآن غبار کز آن آستانه برخیزد

به بوی دانه خال تو هر زمان صنما
کبوتر دلم از آشیانه برخیزد

بسوزد این تتق زرنگار نُه تویی
گرم ز آتش دل یک زبانه برخیزد

کسی که از دو جهان فرد نیست در غم او
گمان مبر که به محشر یگانه برخیزد

نظر به چشم وفا کن دمی به حال جهان
که از میانه فسون و فسانه برخیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.