هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد هجران و فراق معشوق مینالد و امیدوار است که روزی وصل محبوب فرا رسد. او از صبر در برابر این درد سخن میگوید و آرزو میکند که آه سوزانش به گوش یار برسد. همچنین، ابراز میکند که عاشقانی که سر در راه عشق نهادهاند، هرگز سخن ناخوشایندی در دلشان جای نمیگیرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۵۱۰
حال زارم گوییا روزی بر جانان رسد
یا طبیب دل به غور درد بی درمان رسد
گر ز حال زار من دلدار من آگه شود
هم به فریاد من مسکین سرگردان رسد
هم برآید صبحگاهی آفتاب روز وصل
واین شب دیجور هجران را مگر پایان رسد
روز هجران بگذرد دردم نماند بی دوا
نوبت وصل تو یک شب با من حیران رسد
چون گریبان شب وصلش نمی آید به دست
ترسم آه سوزناک من در آن دامان رسد
می کنم صبری به هجران حالیا جان و جهان
هم مگر روزی به غور خاطر یاران رسد
آنکسی کاو سر فدای راه عشقت کرده است
هرگز او را ای عزیز من سخن در جان رسد
یا طبیب دل به غور درد بی درمان رسد
گر ز حال زار من دلدار من آگه شود
هم به فریاد من مسکین سرگردان رسد
هم برآید صبحگاهی آفتاب روز وصل
واین شب دیجور هجران را مگر پایان رسد
روز هجران بگذرد دردم نماند بی دوا
نوبت وصل تو یک شب با من حیران رسد
چون گریبان شب وصلش نمی آید به دست
ترسم آه سوزناک من در آن دامان رسد
می کنم صبری به هجران حالیا جان و جهان
هم مگر روزی به غور خاطر یاران رسد
آنکسی کاو سر فدای راه عشقت کرده است
هرگز او را ای عزیز من سخن در جان رسد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.