۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۹

فریاد کاین طبیب به دردم نمی رسد
دستم به دور وصل تو هر دم نمی رسد

مجروح شد دلم به سر نیش اشتیاق
مشکل که از وصال تو مرهم نمی رسد

راضی شدم به نکهت زلفین دلکشت
فریاد و الغیاث که آن هم نمی رسد

دلدار اگرچه همدم یاران محرمست
ما را به غیر غم ز تو همدم نمی رسد

نیش فراق روی تو دانی که هر نفس
بر جان خستگانت ز صد کم نمی رسد

جرّاح هجر روی تو بس نیش می زند
بر دل ولی چه سود که بر دم نمی رسد

چندانکه دیده بر در شادی نهاده ام
بس حلقه بر در دلم از غم نمی رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.