هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و اشتیاق به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ درمانی برای درد دوری از او وجود ندارد. او از نیش فراق و زخم‌های هجران می‌نالد و اظهار می‌کند که حتی بوی زلفین معشوق نیز به او نمی‌رسد. شاعر به این نتیجه می‌رسد که جز غم، همدمی دیگر از معشوق نصیبش نمی‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۵۱۹

فریاد کاین طبیب به دردم نمی رسد
دستم به دور وصل تو هر دم نمی رسد

مجروح شد دلم به سر نیش اشتیاق
مشکل که از وصال تو مرهم نمی رسد

راضی شدم به نکهت زلفین دلکشت
فریاد و الغیاث که آن هم نمی رسد

دلدار اگرچه همدم یاران محرمست
ما را به غیر غم ز تو همدم نمی رسد

نیش فراق روی تو دانی که هر نفس
بر جان خستگانت ز صد کم نمی رسد

جرّاح هجر روی تو بس نیش می زند
بر دل ولی چه سود که بر دم نمی رسد

چندانکه دیده بر در شادی نهاده ام
بس حلقه بر در دلم از غم نمی رسد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.