هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و دوری از معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که هیچ درمانی برای این درد وجود ندارد. او از جفای مردم و رنج‌های عاشقی می‌گوید و آرزو می‌کند که روزی به وصال معشوق برسد. همچنین، او از بی‌عدالتی و نادیده گرفته شدن ضعیفان توسط حاکمان گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه عمیق، درد و رنج عاطفی، و نقد اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد یا برای آن‌ها سنگین باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفای خلق و بی‌عدالتی نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۵۲۰

دردم ز وصل دوست به درمان نمی رسد
واین تیره روز هجر به پایان نمی رسد

جانم به لب رسید ز دست جفای خلق
واین طرفه تر که شرح به جانان نمی رسد

یک لحظه نگذرد که دل خسته مرا
صد تیر از فراق تو بر جان نمی رسد

ما جان نهاده ایم به راه غمت ولیک
ما را گناه چیست چو فرمان نمی رسد

عید رخم نمای که این لاشه ی ضعیف
از درد دوری تو به قربان نمی رسد

یک دم نمی رسد که دلم را هزار بار
صد تیغ غم ز جور رقیبان نمی رسد

او حاکمست و عادل و من بنده ی ضعیف
آخر چرا به غور ضعیفان نمی رسد

درد و غمست کار جهان سربه سر تمام
لیکن به محنت شب هجران نمی رسد

تا کی جهان به جان رسد از خار جور خلق
یارب دمی به وصل گلستان نمی رسد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.