۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۵

دلم بر آتش عشقت کباب خوش باشد
به یاد لعل لب تو شراب خوش باشد

تو آب چشمه حیوانی و منم تشنه
بیا که تشنه لبان را به آب خوش باشد

ز شربت لب لعلت به ما چشان جامی
که جام باده ز لعل مذاب خوش باشد

مپوش روی خود از چشم ما که نیست روا
چرا که بر مه تابان نقاب خوش باشد

بیا و بر سر سرچشمه دو دیده نشین
که سرو ناز یقین در سراب خوش باشد

میان باغ و لب جوی و نغمه بلبل
به بانگ چنگ سحرگه خراب خوش باشد

نگار سیم تن سروقدّ موی میان
زباده سرخوش و مست و خراب خوش باشد

دو زلف سرکش او را به دست شوق و نیاز
گرفته زآتش رخسار تاب خوش باشد

چو جمع شد همه اسباب عیش می دانی
که ذوق عیش به عهد شباب خوش باشد

نظر به روی چو خورشید آن صنم تا روز
چه جای شمع که در ماهتاب خوش باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.