۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۶

نگارا وقت آن آمد که گل بر بار خوش باشد
کنار سبزه و مطرب به روی یار خوش باشد

میان باغ با ساغر رقیبان برکنار از من
به روی دوست بنشستن که گل بی خار خوش باشد

تو با ذوق و تماشا در میان باغ با یاران
دل مسکینم از هجران چنین افگار خوش باشد

روا داری که این بی دل چنین مهجور در هجران
بدین مهجوریم جانا دل اغیار خوش باشد

میازارم به آزارت چو زارم بر رخت ای گل
نظر بر روی گل رویان بی آزار خوش باشد

به روی چون گلت جانا چو بلبل می کنم زاری
که عاشق در غم معشوق خود بازار خوش باشد

شبی خواهم به خلوتگاه جان دلبر ز می خفته
دو چشمم بر رخش چون بخت او بیدار خوش باشد

اگر باشد مرا صد غم ز هجرش بر دلم شاید
ولی گر غم خورد بر حال ما غمخوار خوش باشد

دلم بحر جهانی شد در او سرگشته شد طبعم
ز دریا گر برون آرد دُری شهوار خوش باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.