هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق عمیق و درد هجران سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که عشق به معشوق چنان در دلش ریشه دوانده که غفلت از آن را نشانه بی‌خردی می‌داند. او از رنج فراق و اشتیاق به معشوق می‌نالد و حتی بهشت را در برابر عشق معشوق ناچیز می‌شمرد. شاعر حاضر است جان خود را در راه این عشق فدا کند و هجران را با مرگ برابر می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و قربانی شدن در عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۵۳۷

هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد
گر بود غافل از آن وجه نه عاقل باشد

هر که در سلسله ی زلف تو ای جان و جهان
درنیاویخت توان گفت که غافل باشد

گرنه خون جگر از دیده خورم در غم تو
پس مرا از غم عشق تو چه حاصل باشد

جنّت و روضه فردوس نخواهد هرگز
هر کسی را که سر کوی تو منزل باشد

گر سرم در سر سودای تو خواهد رفتن
رفتن من ز سر کوی تو مشکل باشد

من قتیل غم عشقت شده ام باکی نیست
اگرم دست نگارین تو قاتل باشد

مدّت هجر تو از حد شد و می دان به یقین
که مرا هجر تو با مرگ مقابل باشد

چون تو بر دفتر عشّاق رسی نیک ببین
که مگر عاشق دلسوخته داخل باشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.