۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۹

اگرچه بر دلم از هجر صد ستم باشد
ولی امید وصال ار بود چه غم باشد

وگرچه خسته و زاری دلا مباد آن روز
که سایه غم او از سر تو کم باشد

قدم به پرسش بیمار نه که خواهم کرد
هزار جان گرامی فدا گرم باشد

دلم ز روز فراقت به جان رسید کنون
گرش به وصل نوازی شبی کرم باشد

کجا به حال گدایان نظر کنی شاها
تو را که ملک سلیمان و جام جم باشد

همیشه پشت مرادم به زیر بار فراق
هلال وار چو ابروی دوست خم باشد

کسی که بر در وصل تو جان دهد چو جهان
میان حلقه ی عشّاق محترم باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.